قسمت: ب 1
قلب فرمانروایی است که بر همه اعضاء و استعدادهای جسمی و معنوی انسان فرمان میراند، و آنها را به خدمت گرفته و نقش محوری و مرکزی را در میان آنها بر عهده دارد.
قلب مهمترین عضو وجود آدمی، ستون فقرات حیات و زندگی، و سرچشمهی روح حیوانی و صفات غریزی است.
قلب معدن و جایگاه عقل، علم، حلم، کرم، شجاعت، شکیبایی، تحملپذیری، عشق، اراده، خشم و خشنودی و دیگر صفات بشری است.
تمامی اعضا و استعدادهای ظاهری و باطنی، سربازانی مطیع و فرمانبردار قلباند.
چشم پیشقراول و راهنمای او برای کشف دیدنیها است و هرگاه چشم چیزی را ببیند به او گزارش میدهد و به سبب پیوند و ارتباط استوار میان آن دو هرگاه چیزی در آن مستقر شود. در دیگری نمایان میگردد و در واقع چشم آیینهای است که میتوان از خلال آن آنچه را که در قلب قرار دارد، دید.
همچنین زبان ترجمان و بازگوکننده آن چیزهایی است که در دل جای دارند.
به همین سبب است که خداوند متعال در بسیاری از موارد آن سه را در کنار یکدیگر ذکر فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلسَّمعَ وَٱلبَصَرَ وَٱلفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰئِکَ کَانَ عَنهُ مَسُٔولٗا ٣۶﴾ [الإسراء: ۳۶].
«به راستی در مورد شنیدن و دیدن و دل همه مسؤولند (و مورد بازخواست قرار میگیرند)».
همچنین در آیهای دیگر دل و دیدن را در کنار یکدیگر قرار داده و فرموده است:
﴿وَنُقَلِّبُ أَفِٔدَتَهُم وَأَبصَٰرَهُم کَمَا لَم یُؤمِنُواْ بِهِۦ أَوَّلَ مَرَّهٖ وَنَذَرُهُم فِی طُغیَٰنِهِم یَعمَهُونَ ١١٠﴾ [الأنعام: ۱۱۰]. «ما دلها و چشمهای ایشان را واژگونه و حیران میگردانیم».
شنیدن نیز کار ارسال پیامها و سخنان دیگران را به دل آدمی برعهده دارد، و زبان نیز همچنان که گفته شد، مکنونات دل را به دیگران منتقل مینماید.
در مجموع میتوان گفت که دیگر اعضای ظاهری و باطنی وجود آدمی کارگزار و فرمانبردار قلباند، و رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودهاند:
«أَلاَ وَإِنَّ فِى الْجَسَدِ مُضْغَهً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِىَ الْقَلْبُ»([۱]).
«بدانید که در جسم عضوی قرار دارد که هرگاه اصلاح گردد همه وجود آدمی اصلاح میشود، و هرگاه تباه شود، تمامی وجود انسان فاسد و تباه میشود، متوجه باشید که آن عضو قلب است».
ابوهریرهس میفرماید:
«قلب فرمانروا و اعضای ظاهری و باطنی سرابازن اویند، اگر فرمان روا پاک باشد، فرمانبرداران نیز راه پاکی را در پیش میگیرند، اما اگر او ناپاک گردد، فرمانبردارانش نیز راه ناپاکی را برمیگزینند»([۲]).
از آنجا که قلب به حیات و ضد آن توصیف میشود، سه حالت و وضعیت خاص را پیدا مینماید.
قلب سالم همان قلبی است که تنها صاحبان آنها در قیامت اهل نجات و سعادت خواهند بود. همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿یَومَ لَا یَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨ إِلَّا مَن أَتَى ٱللَّهَ بِقَلبٖ سَلِیمٖ ٨٩﴾ [الشعراء: ۸۸- ۸۹].
«آن روزی که اموال (و نیروی مادی) و اولاد (نیروی انسانی) سودی نخواهد داشت، و تنها کسی (نجات پیدا خواهد کرد) که با قلبی سالم به پیشگاه خداوند آمده باشد».
قلب سلیم، همان قلب سالم است و به این علت کلمهی سلیم مانند: طویل و قصیر و ظریف برای صفات به کار برده میشوند، خداوند نیز آن را برای توصیف قلب به کار برده است.
قلب سلیم، قلبی است که سلامت و صحت برای آن به صورت صفاتی ثابت و استوار درآمده باشند. مانند: علیم و قدیر. از طرفی سلیم در نقطه مقابل مریض و سقیم و علیل قرار دارد.
تعریفهایی که برای «قلب سلیم» به کار برده شدهاند، متفاوت میباشند، اما تعریفی که جامع همه آنهاست این است که:
«قلب سلیم قلبی است که از همه کششها و شهوتهایی که با اوامر و نواهی خداوند ناسازگارند، سالم بوده و از هرگونه شبههای که با رهنمودهای الهی مخالفت داشته باشد، تهی باشد.
از عبودیت غیر خداوند، و حاکمیت غیر پیامبر سالم بماند، و در محبت و اطاعت مطلق خداوند کسی و چیزی را با او شریک نگرداند و از خوف و رجاء و توکل و توجه و عجز در برابر غیر خداوند پاک باشد، در هر شرایطی رضایت او را بر رضایت دیگران ترجیح بدهد، و از هر راهی برای دوری از چشم او بهره بگیرد».
آنچه گفته شد در واقع حقیقت توحید عبودیت است که تنها برای خداوند سبحان حقانیت و مشروعیت دارد. به عبارت دیگر اگر قلبی این چنین باشد از:
پاک و منزله است، و این سلامت همه تعریفهایی را که در مورد قلب سالم گفته شده در بر میگیرد.
قلب سالم آن است که از هرگونه شرکورزی به هر صورتی پاک مانده باشد، و در عبودیت خداوند و ایمان، اراده، محبت، توکل، انابت، خشوع، خوف و رجاء به او خالص و بیشائبه باشد.
کردار خویش را برای خداوند خالص بگرداند، اگر دوست و یا دشمنی میورزد، دوستی و دشمنی او برای خوشنودی خداوند باشد، و اگر میبخشد و یا از بخشش خودداری میکند، در راستای رضایت خداوند آنها را انجام بدهد.
این زمانی او را کفایت میکند که از تسلیم و تحکیم غیر رسول خدا خودداری کند، و با اراده و قوت قلب عزم خود را برای اقتداء به رسول خدا و اهتداء به هدایت او در کردار و گفتار جزم کند، و در «عقاید» که احوال قلب و در گفتار که گزارش ما فی الضمیر است، از تبعیت از غیر صاحب رسالت اجتناب نماید.
همچنین در ایمان و اراده و محبت و دشمنی و توابع آنها و اعمال و کردار اعضا از دنبالهروی از غیر رسول خدا صلی الله علیه وسلم دوری ورزد.
بر تمامی موارد مهم و غیر مهم زندگی رهنمودهای رسول را صلی الله علیه وسلم حاکم بگرداند، و هیچ باور و کردار و گفتاری به جز آنچه او راهنمای آنها بوده نپذیرد و انجام ندهد.
همانگونه که خداوند متعال میفرماید:
﴿ یَٰأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَینَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾ [الحجرات: ۱].
«ای کسانی که ایمان آورده اید! بر خداوند و پیامبرش پیشی نگیرید!».
یعنی پیش از او گفتاری را بر زبان نیاورید، و کرداری را برخلاف هدایت او انجام ندهید!
برخی از علمای سلف فرمودهاند:
«هیچ کرداری – ولو اندک – نیست که در مورد آن از انسان دو پرسش صورت نگیرد، اول: چرا آن را انجام دادی؟ دوم: چگونه و به چه صورتی به آن اقدام نمودی؟»
سؤال او با علت و انگیزه اقدام در ارتباط است که آیا کشش و خواستی شخصی و زودگذر و آرزوی دنیوی مانند: محبت مدح مردم و خشیت از قضاوت ایشان یا به دستآوردن محبوبی زودگذر یا مکروهی ناپایدار بوده، یا عامل و انگیزهاش قیام به حق عبودیت خداوند و طلب تقرب و تلاش برای توسل به اسباب برای کسب رضایت او بوده است؟
زمینه این پرسش آن است که آیا در مورد آن کار در برابر پروردگار خویش احساس مسؤولیت میکردی، یا آن که آن را برای ارضای خوی و کششی نفسانی انجام میدادی؟
دوم: به سؤال در مورد متابعت از سنت و روش رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مورد آن کار برمیگردد، بدین معنی که خداوند از انسان میپرسد که آن کار جزو اموری بوده که بر زبان رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر تو لازم گردانیده بودم؟ یا آن که کاری بوده که من آن را مقرر ننموده و بدان راضی نبودهام؟
اولی: سؤال در مورد «اخلاص»
دومی: در مورد تبعیت و التزام است.
زیرا خداوند هیچ عملی را بدون تحقق آن دو نمیپذیرد، و راه رهایی و پاسخگویی به پرسش اول: وجود قصد و نیت نیک و خالص.
و طریقه خلاص از سؤال دوم: تحقق متابعت از صاحب رسالت و سلامت قلب از هرچیزی است که با اخلاص و اتباع در تضاد باشد.
این حقیقت قلبی است که برای صاحب آن نجات و سعادت تضمین گردیده است.
قلب میت در نقطه مقابل زنده قرار دارد([۳]). قلبی است که دارای حیاتی به معنای واقعی آن نیست، خداوند خویش را نمیشناسد، اوامر او را اطاعت نمیکند و در پی کسب رضایت او نیست، بلکه با شهوتها و هوسهای خویش همراه شده و به این که آن هوسها موجب خشم و عذاب خداوند میشوند اهمیتی نمیدهد! هدف او تنها رسیدن به اهداف گناهآلود خویش است و رضایت و خشم خداوند برای او مهم نیست.
صاحب قلب میت همه محبت، خشیت، رضایت، خشم و احساس عظمت را به غیر خداوند اختصاص داده و از دیگران اطاعت و فرمانبرداری مینماید: اگر چیزی را دوست بدارد و یا از چیزی خشمگین باشد، ببخشد یا از بذل و بخشش خودداری کند، همه آنها را در راستای هوی و هوسهای خویش است که انجام میدهد.
او آنچه را که در اختیار دارد بر عبادت و محبت پروردگار خویش ترجیح داده است، امام او هوی و هوس، و راهنمای او جهالت و مرکبش غفلت است.
همه توان فکری خود را برای کسب اهداف دنیوی به کار گرفته و سرمستی و هوی پرستی و عشق به دنیای زودگذر سراپای او را فرا گرفته و بانگ بازگشت به اطاعت خداوند و تهیه توشه آخرت را از مکانی دور دست میشنود و به نصیحت ناصحان گوش فرا نمیدهد و به شفقت مشفقان اهمیتی نمیدهد و از هر ابلیس پیدا و پنهانی اطاعت مینماید.
تنها مسایل مادی و دنیوی است که خشم و یا خشنودی او را برمیانگیزد، و گوش او از شنیدن حق و حقیقت کر و برای شنیدن باطل باز است.
همراهی با صاحب این چنین قلبی همهاش بیماری و ناهنجاری، و معاشرت با او سمکشنده و مایه خواری و همنشینی با او به معنای مرگ و نابودی است.
نوع سوم قلبی است که هم دارای حیات است و هم از درد و علت رنج میبرد. و در درون آن دو نیرو وجود دارند که هریک آن را به سوی خود میکشانند، گاهی آن و گاهی این بر قلب او چیره میشوند.
محبت و ایمان و اخلاص و توکل که صفات حیاتاند در آن وجود دارند.
اما در مقابل، عشق به پیروی از هوی و هوس و برتریدادن به آنها، و تلاش برای به دستآوردنشان و همچنین حسادت و تکبر و خودپسندی و محبت برتریطلبی و ریاست که عامل هلاک و نابودی قلباند، در آن جای خود را خوش کردهاند.
چنین قلبی از طرف دو منادی در معرض ابتلاء و آزمون قرار دارد. ندای یکم او را به ایمان و اطاعت از خداوند و کسب سعادت در آخرت فرا میخواند.
و ندای دیگر که او را به نافرمانی خداوند و کسب متاع دنیوی و لذتهای زودگذر دعوت میکند.
و در این میان قلب به آن ندایی لبیک میگوید که آن را به خود نزدیکتر و مونستر میشمارد.
قلب اول: زنده، ذاکر، هوشیار و لطیف است.
قلب دوم: مرده، غافل، جاهل و قسوت گرفته است.
قلب سوم: بیمار و ناهنجار است، گاهی به صحت و سلامت نزدیک میشود و گاهی هم به سوی عدم صحت و بیماری روی میآورد. در آیهای از قرآن به هریک از این سه نوع قلب اشاره شده و خداوند متعال این سه قلب را در کنار هم قرار داده است:
﴿وَمَا أَرسَلنَا مِن قَبلِکَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلقَى ٱلشَّیطَٰنُ فِی أُمنِیَّتِهِۦ فَیَنسَخُ ٱللَّهُ مَا یُلقِی ٱلشَّیطَٰنُ ثُمَّ یُحکِمُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ۵٢ لِّیَجعَلَ مَا یُلقِی ٱلشَّیطَٰنُ فِتنَهٗ لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَفِی شِقَاقِ بَعِیدٖ ۵٣ وَلِیَعلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلعِلمَ أَنَّهُ ٱلحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤمِنُواْ بِهِۦ فَتُخبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُم وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّستَقِیمٖ ۵۴﴾ [الحج: ۵۲- ۵۴].
«ما پیش از تو هیچ رسول و نبی را نفرستاده ایم، مگر این که هنگامی که کتاب خدا را (برای مردم) تلاوت کرده شیطان در تلاوت او القاء شک و تردید نموده، اما خداوند آنچه را که شیطان القاء نموده (بر اثر تلاش شبانهروزی پیامبران و اتباع ایشان) از میان برداشته است، و سپس آیات خود را پایدار و استوار نموده، زیرا خداوند بسیار آگاه و حکیم است، این وسوسههای شیطانی بدان خاطر است که خداوند میخواهد آنها را وسیله آزمایش کسانی سازد که در دلهایشان بیماری است و همچنین وسیله آزمون کسانی بنماید که دلی قوت گرفته دارند، و مسلماً ستمگران (با احکام خداوند) عداوت عمیق و سختی دارند. و این که عالمان بدانند آنچه (پیامبران به مردم میگویند) بوده و از جانب پروردگار است، پس باید بدان ایمان بیاورند تا دلهایشان به آن آرامش یابد و خاشع شود، قطعاً خداوند مؤمنان را به راه راست هدایت مینماید».
خداوند متعال در این آیه به سه گونه قلب اشاره فرموده که دو گونه آنها در معرض فتنه و تباهی قرار گرفته و سومی قلبی است که موجب نجات و سعادت صاحب آن میشود.
یکی از آن دو نوع قلب مفتون و مبتلا یکی قلبی است که از بیماری درونی رنج میبرد و دیگری قلبی است که قسوت آن را فرا گرفته است.
قلب سوم و نجات یافته، قلب انسان اهل ایمانی است که به سوی خداوند روی آورده و به حقانیت هدایت او یقین و اطمینان دارد و تسلیم و فرمانبردار فرامین اوست.
زیرا از قلب و دیگر اعضای ظاهری و باطنی انسان انتظار میرود که سالم و تندرست باشند و از هیچ نوع بلا و بیماری رنج نبرند، تا بتوانند به آنچه که برای آن آفریده شدهاند، عمل کنند.
خارجشدن قلب از حالت صحت و استقامت، یا به خاطر قسوت و خشنی و عدم قیام به مسؤولیتی است که برای آن آفریده شده، مانند: دست و پای فلج، زبان لال، چشم نابینا.
یا به خاطر بیماری و آفتی درونی است که مانع از قیام قلب به ادای آن اعمال به صورتی صحیح میباشد.
به همین علت است که قلبها به سه گونه تقسیم شدهاند:
قلب صحیح و سالم که میان او و قبول حق و محبت و برتریدادن آن بر دیگر امور، تنها درک و معرفت آنها قرار دارد و پس از درک و معرفت حق و حقیقت به آن گردن مینهد و در مورد معرفت حقیقت و التزام و تبعیت از آن مشکلی ندارد.
اما قلبی که قسوت آن را فرا گرفته و دچار مرگ معنوی شده به سختی حقناپذیر است و به آن گردن نمینهد.
قلب بیمار هم اگر مغلوب بیماری خویش بشود، اندک اندک به جانب قسوت و مرگ میرود و اگر صحت و سلامتی آن بیشتر گردد به سوی خیر و سعادت بیشتر متمایل میشود.
شبهههایی را که شیطان در گوشها زمزمه میکند، و شک و شبهههایی را که در دلها میاندازد، زمینهساز فتنه و فساد، آن دو نوع از قلبها یعنی قلب بیمار و قلب قسوت گرفته میشود.
اما آن شک و شبه افکنیها برای قلب سالم موجب قوت و پویایی و هوشیاری بیشتر میشود، زیرا آنها را مردود میداند و ناپسند و ناروایشان میشمارد، و درمییابد که حق و حقیقت در نقطه مقابل آنها قرار دارند، به همین علت به سوی حق تمایل پیدا میکند و آرامش خود را در آگاهی و التزام به آنها میداند، و به بطلان القائات شیطانی بیشتر پی میبرد و ایمان و محبتش به حق و دوری و کینهاش از باطل افزونتر میشود.
اما قلبهای بیمار و مبتلا همچنان در معرض شک و تردیدهای القاء شده از جانب شیطان قرار دارند.
ولی قلبهای سالم و تندرست به هیچوجه تحت تأثیر القائات شیطانی قرار نمیگیرند.
[۱]– رواه البخاری (۵۲) و مسلم (۱۵۹۹).
[۲]– مفتاح دارالسعاده: صلی الله علیه وسلم ۲، ص ۱۶٫
[۳]– منظور از قلب زنده و قلب مرده در اینجا مرگ و زندگی به معنای اصطلاحی نیست بلکه منظور از زندهبودن قلب هوشیاری و حقپذیری و پاکی و منظور از مرگ ضد آن است.
جهت دانلود کتاب طب القلوب تالیف ابن قیم رحمه الله برروی جلد کتاب کلیک کنید