قسمت: م 1
در شوال سال دهم بعثت، رسول خدا صلی الله علیه وسلم از مکه به طائف رفت تا در میان قبیلهی ثقیف کسانی را بیابد که به دعوتش گوش دهند و به یاری از آن برخیزند؛ در این سفر زید بن حارثه همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم بود. در مسیر هرگاه رسول خدا صلی الله علیه وسلم از کنار قبیلهای میگذشت، آنها را به سوی اسلام دعوت میداد، اما هیچیک از آنان دعوتش را اجابت نکردند.
زمانیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم به طائف رسید با سران و بزرگان آنها نشست و ایشان را به اسلام دعوت داد، اما آنها دعوتش را با رفتاری زشت و وقیحانه رد نمودند. رسول خدا صلی الله علیه وسلم ده روز بین اهل طائف بود و در این مدت هیچیک از بزرگان آنها را رها نکرد مگر اینکه نزد وی رفت و با او سخن گفت. اما آنان گفتند: از سرزمین ما خارج شو و سفیهان و نابخردان و کودکانشان را بر علیه پیامبر صلی الله علیه وسلم تحریک نمودند که چون پیامبر صلی الله علیه وسلم قصد خروج از طائف کرد، پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را دنبال کردند و در دو صف به پیامبر صلی الله علیه وسلم سنگ میزدند و علاوه بر این، کلمات و سخنان زشتی را بر زبان میآوردند و چنان به پاهای رسول خدا صلی الله علیه وسلم سنگ زدند که نعلین مبارک از خون رنگین شد. زید بن حارثه خودش را سپر پیامبر قرار میداد تا جایی که سرش از چند جا شکست و رسول الله صلی الله علیه وسلم غمگین و با قلبی شکسته از طائف به مکه بازگشت. در مسیر بازگشت به مکه خداوند متعال جبرئیل را به سوی ایشان فرستاد درحالیکه فرشتهی کوهها نیز همراه وی بود، تا در صورتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم بخواهد دو کوه بلند دو طرف مکه را که به آنها اخشبین میگفتند، بر سر اهل مکه بکوبد.[۱]
ام المومنین عایشه روایت میکند که به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت: ای رسول خدا، آیا روزی بدتر از اُحُد بر شما گذشته است؟ فرمود: «لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَوْمِکِ مَا لَقِیتُ، وَکَانَ أَشَدَّ مَا لَقِیتُ مِنْهُمْ یَوْمَ العَقَبَهِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِی عَلَى ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عَبْدِ کُلاَلٍ، فَلَمْ یُجِبْنِی إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِی، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ فَرَفَعْتُ رَأْسِی، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَهٍ قَدْ أَظَلَّتْنِی، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِیهَا جِبْرِیلُ، فَنَادَانِی فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِکَ لَکَ، وَمَا رَدُّوا عَلَیْکَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَیْکَ مَلَکَ الجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِیهِمْ، فَنَادَانِی مَلَکُ الجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَیَّ، ثُمَّ قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِکَ لَکَ وَأَنَا مَلَکُ الْجِبَالِ وَقَدْ بَعَثَنِی رَبُّکَ إِلَیْکَ لِتَأْمُرَنِی بِأَمْرِکَ فَمَا شِئْتَ؟ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَیْهِمُ الأَخْشَبَیْنِ؟ فَقَالَ لَه رسول الله ج: بَلْ أَرْجُو أَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ، لاَ یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا»:[۲] «از سوی قومت سختیهای زیادی را متحمل شدم اما شدیدترین مشکلی که از سوی آنها با آن مواجه شدم، روز عقبه بود. آنگاه که خود را به ابن عبد یالیل بن عبدکلال[۳] عرضه نمودم (و خواستهام را به او گفتم) و آنرا نپذیرفت. غمگین شدم و ناخودآگاه به سویی که چهرهام به آن طرف بود به راه افتادم. هنگامیکه به خود آمدم دیدم که در قرن الثعالب[۴] هستم. سرم را بلند کردم و ناگهان چشمم به ابری افتاد که بر سرم سایه انداخته است. به آن نگاه کردم، جبرئیل را در میان آن دیدم. مرا صدا زد و گفت: خداوند سخنان قومات و پاسخشان را شنید، هم اکنون فرشته کوهها را به سوی تو فرستاده است تا هرچه دوست داری در مورد آنها به او دستور دهی؛ سپس فرشتهی کوهها مرا صدا زد و سلام کرد و گفت: ای محمد، براستی خداوند سخنان قومت را شنید و من فرشته کوهها هستم و پروردگارم مرا به سوی تو فرستاده تا مرا به هرچه میخواهی امر کنی، اگر میخواهی دو کوه اخشبین را بر آنان فرود میآورم. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «بلکه من امیدوارم خداوند از نسل آنان کسانی را به وجود آورد که فقط الله را عبادت کنند و چیزی را با او شریک نسازند».
در پاسخِ پیامبر صلی الله علیه وسلم به فرشته کوهها، شخصیت نادر و یگانه پیامبر صلی الله علیه وسلم و اخلاق والایی که خداوند متعال به ایشان عطا کرده بود، نمایان شد و شفقت و مهربانی پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت به قومش و وسعت صبر و استقامتش روشن میگردد؛ و این مطابق با کلام الله ﻷ است که میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحمَهٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُم﴾ [آل عمران: ۱۵۹]: «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی».
و میفرماید: ﴿وَمَا أَرسَلنَٰکَ إِلَّا رَحمَهٗ لِّلعَٰلَمِینَ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰۷] «و (ای پیامبر!) تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم». درود و سلام خداوند بر او باد[۵].
پس از این ماجرا رسول الله صلی الله علیه وسلم چند روزی در منطقهی نخله سپری نمود و تصمیم گرفت به مکه بازگردد و دوباره همچون گذشته اسلام را به مردم عرضه کند و رسالت جاویدان الهی را ابلاغ نماید و این بار با نشاط و جدیت دوباره مسیرش را ادامه دهد.
در این هنگام بود که زید بن حارثه به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: چگونه به سوی آنان میروی درحالیکه تو را بیرون کردند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «یَا زید، إنَّ الله جاعلٌ لِما ترى فَرَجَاً ومَخْرَجاً، وإنَّ الله ناصرُ دینه، ومُظهر نبیّه»[۶] «ای زید، خداوند متعال برای آنچه میبینی گشایشی قرار خواهد داد و دین خود را یاری و پیامبرش را پیروز خواهد کرد».
پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی مکه حرکت نمود تا به مکه رسید. مردی از قبیلهی خزاعه را به دنبال مطعم بن عدی فرستاد تا با حمایت و پناهندگی او وارد مکه شود. مطعم به این درخواست پاسخ مثبت داد و فرزندان و قومش را فراخواند و به آنها گفت: سلاح خود را بردارید و اطراف کعبه مستقر شوید که من محمد را پناه دادهام؛ سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم همراه زید بن حارثه وارد مکه شدند تا اینکه به مسجدالحرام رسیدند؛ مطعم بن عدی بر مرکبش سوار شد و فریاد زد: ای گروه قریش، من محمد را پناه دادهام، هیچیک از شما حق ندارید به او تعرض کنید.
اینگونه رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و پس از طواف، حجر الاسود را لمس نمود و دو رکعت نماز خواند و پس از آن به خانهاش بازگشت و مطعم بن عدی و فرزندانش در مسیر خانه پیامبر صلی الله علیه وسلم را با سلاح خود همراهی کردند تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم وارد خانه شد[۷].
موضع والای رسول خدا صلی الله علیه وسلم در سفر به طائف، دلیلی روشن و آشکار بر تصمیم قاطع پیامبر صلی الله علیه وسلم بر استمرار دعوت و عدم ناامیدی از نپذیرفتن دعوت از سوی مردم میباشد لذا پس از اینکه با موانعی در اولین میدان دعوت روبرو شد در جستجوی میدانی جدید برای دعوت بر آمد.
این ماجرا دلیلی روشن بر الگو بودن پیامبر صلی الله علیه وسلم در حکمت میباشد چون زمانی که به طائف رفت، ابتدا سران و بزرگان ثقیف را دعوت داد، چون میدانست اگر آنها دعوتش را اجابت کنند همهی قبیلههای طائف به پیروی از آنان دعوتش را اجابت میکنند و بدان پاسخ مثبت میدهند.
و اینکه در این سفر خون از پاهای مبارکش صلی الله علیه وسلم جاری شد، بزرگترین مثال برای اذیت و آزارها و ظلم و ستمهایی است که یک دعوتگر در راه خداوند متحمل میگردد.
و اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم بر علیه قومش و طائفیان دعا نکرد و با فرشتهی کوهها در فرود آوردن اخشبین بر اهل مکه موافقت نکرد، بزرگترین نمونهی صبر در برابر کسانی است که دعوتش را نپذیرفتند. اما با این همه پیامبر صلی الله علیه وسلم از هدایتشان ناامید نشد و یاس به خود راه نداد؛ همان چیزی که ممکن است هر دعوتگری در مسیر دعوت با آن مواجه شود. چه بسا که خداوند متعال کسانی را از نسل آنها بیرون آورد که تنها خداوند متعال را عبادت کنند و چیزی را با او شریک قرار ندهند.
از دیگر حکمتهای پیامبر صلی الله علیه وسلم آن بود که به مکه وارد نشد مگر پس از اینکه در پناه و حمایت مطعم بن عدی قرار گرفت؛ و اینچنین شایسته است هر دعوتگری در جستجوی کسی باشد که حامی او در برابر نیرنگ و مکر دشمنانش باشد تا به نحو احسن و بهترین شکل به دعوتش بپردازد[۸].
رسول خدا صلی الله علیه وسلم پس از بازگشت از طائف، در ماه ذی العقده سال دهم بعثت، به دعوتش در مکه ادامه داد و با این هدف در گردهماییها و تجمعاتی حاضر میشد که در بازارهای عکاظ و مجنه و ذی مجاز و… برپا میگردید.
قبائل عرب برای تجارت یا شنیدن اشعاری که در این اماکن سروده میشد، حضور مییافتند. رسول خدا صلی الله علیه وسلم از این فرصت استفاده میکرد، (دعوت) خود را به قبایل مختلف عرضه مینمود و آنها را به سوی خداوند متعال فرامیخواند؛ و در همین سال چون موسم حج فرا رسید و عربها قبیله قبیله برای حج به مکه آمدند، اسلام را به آنها عرضه کرد همانطور که آنها را از سال چهارم بعثت دعوت میداد.
اما پیامبر صلی الله علیه وسلم در این مسیر، تنها به عرضه نمودن اسلام به قبایل اکتفا نکرد بلکه همچنین اسلام را نیز به افراد عرضه میکرد.
همهی مردم را به فلاح و رستگاری تشویق میکرد و فرامیخواند. عبدالرحمن بن ابی الزناد از پدرش روایت میکند که: فردی که به او ربیعه بن عباد گفته میشد و از قبیلهی بنیالدیل و از اهل جاهلیت بود، به من گفت: در دوران جاهلیت رسول خدا را در بازار ذی مجاز دیدم که میگفت: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ تُفْلِحُوا»: «ای مردم، بگویید هیچ معبود بر حقی جز الله نیست تا رستگار شوید».
مردم در حالی پیرامون او جمع بودند که پشت سرش مردی با صورتی روشن و چشم کج و دو گیسوی آویخته میگفت: از دین برگشته و دروغگوست؛ هرجا پیامبر صلی الله علیه وسلم میرفت به دنبال او بود. گفتم: این مرد کیست؟ پس نَسَب رسول الله صلی الله علیه وسلم را برایم ذکر نمودند و گفتند: این عمویش ابولهب است[۹].
اوس و خزرج نیز همچون عربها حج میکردند اما یهودیان حج نمیکردند، وقتی انصار احوال پیامبر صلی الله علیه وسلم و دعوتش را جویا شدند، دانستند که این پیامبر صلی الله علیه وسلم همان کسی است که یهود در درگیری و کشمکشهای خود با آنها، وعدهی ظهور او را میدهند؛ به این ترتیب تصمیم گرفتند در بیعت با پیامبر صلی الله علیه وسلم از یهودیان سبقت گیرند اما در این سال بدون بیعت با پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه بازگشتند[۱۰].
پیامبر صلی الله علیه وسلم در موسم حجِ سال ۱۱ بعثت، دعوت را بر قبایل مختلف عرضه مینمود و در همین سال درحالیکه از گردنه (عقبه) میگذشت با ۶ نفر از جوانان یثرب برخورد کرد و اسلام را بر آنها عرضه نمود و آنها نیز دعوتش را پذیرفتند و در حالی به سوی قوم خود بازگشتند که حامل رسالت اسلام بودند (و دعوت به اسلام را در میان قوم خود آغاز کردند) به این ترتیب هیچ خانهای از خانههای انصار نبود مگر اینکه در آن سخن از پیامبر صلی الله علیه وسلم بود[۱۱].
یکسال گذشت و در سال جدید یعنی دوازدهمین سال بعثت، چون مردم به حج روی آوردند از میان حجاج یثرب که ۱۲ مرد بودند، پنج نفر از آنها همان شش نفری بودند که سال گذشته (۱۱ بعثت) با پیامبر صلی الله علیه وسلم آشنا شده و اسلام را پذیرفتند و مطابق با عهدی که با پیامبر صلی الله علیه وسلم داشتند، در گردنه مِنا با ایشان ملاقات کردند و در آنجا اسلام آوردند و با رسول خدا بیعت نمودند که به بیعت النساء مشهور است.[۱۲]
عبادت بن صامت روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در حضور برخی از اصحاب فرمود: «تَعَالَوْا بَایِعُونِی عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئًا، وَلاَ تَسْرِقُوا، وَلاَ تَزْنُوا، وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ، وَلاَ تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَأَرْجُلِکُمْ، وَلاَ تَعْصُونِی فِی مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَى مِنْکُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئًا فَعُوقِبَ بِهِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ لَهُ کَفَّارَهٌ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئًا فَسَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیهِ فَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ، إِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ، وَإِنْ شَاءَ عَفَا عَنْه»: «بیایید و با من بیعت کنید که چیزی را با الله شریک نسازید و دزدی نکنید و زنا نکنید و فرزندانتان را نکشید و به کسی تهمت نزنید و در کارهای خیر از الله و رسولش نافرمانی نکنید؛ هریک از شما به این وعدهها وفا کند، خداوند پاداش اعمالش را خواهد داد و هرکس مرتکب یکی از اعمال فوق شود و در دنیا مجازات گردد، این مجازات کفاره گناهش خواهد بود؛ اما اگر مرتکب گناهی شود که در دنیا مجازات نشود و خداوند گناهش را پنهان کند، فرجام کارش به خداوند متعال واگذار میشود، اگر بخواهد او را مجازات میکند و اگر بخواهد او را میبخشد». و بر این امور با پیامبر صلی الله علیه وسلم بیعت کردیم[۱۳].
پس از اینکه بیعت و موسم حج به پایان رسید، رسول خدا صلی الله علیه وسلم همراه آنان مصعب بن عمیر را فرستاد تا به مسلمانان شرائع اسلام را بیاموزد و به نشر اسلام در مدینه بپردازد و مصعب این ماموریت را به نحو احسن و بهترین شکل انجام داد و در سال ۱۳ بعثت ۷۳ مرد و دو زن از یثرب برای ادای حج به مکه آمدند درحالیکه همگی اسلام آورده بودند و چون به مکه رسیدند، با پیامبر صلی الله علیه وسلم در عقبه قرار گذاشتند و مطابق با این قرار به عقبه آمدند؛ ابتدا رسول الله صلی الله علیه وسلم سخن گفت و سپس آنها گفتند: ای رسول خدا، بر چه چیزی با تو بیعت کنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «تُبَایِعُونِی عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَهِ فِی النَّشَاطِ وَالْکَسَلِ، وَ النفقه فِی الْعُسْرِ وَالْیُسْرِ، وَعَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ أَنْ تَقُولوا فِی اللَّهِ لَا تَخافُونَ لَوْمَهُ لَائِمٍ، وَعَلَى أَنْ تَنْصُرُونِی فَتَمْنَعُونِی إِذَا قَدِمْتُ عَلَیْکُمْ مَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَأَزْوَاجَکُمْ وَأَبْنَاءَکُمْ، وَلَکُمُ الْجَنَّهُ»: «با من بیعت میکنید بر شنیدن و اطاعت کردن چه در شادمانی و نشاط و چه در ضعف و ناتوانی، بر انفاق کردن در حال تنگدستی و توانگری و بر امر به معروف و نهی از منکر و اینکه در راه خدا سخن بگویید و در راه کسب خشنودی او از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای باکی نداشته باشید و زمانیکه نزدتان آمدم مرا یاری دهید و از من حمایت و حفاظت کنید در برابر چیزی که خود، خانواده و فرزندانتان را از آن مصون و محفوظ میدارید و اگر چنین کنید بهشت از آن شما خواهد بود»[۱۴]. سپس برخاسته و با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.
پس از انعقاد این بیعت، پیامبر صلی الله علیه وسلم از آنها ۱۲ نماینده انتخاب کرد تا هریک مسئول قوم خود باشد؛ از میان آنها ۹ نفر از خزرج و سه نفر از اوس بودند؛ پس از این به یثرب بازگشتند و چون به یثرب رسیدند، به نشر و تبلیغ اسلام پرداختند و اینگونه بود که خداوند متعال در مسیر دعوت الی الله آنان را بهرهمند گردانید[۱۵].
پس از اینکه بیعت عقبه دوم به پایان رسید و پیامبر صلی الله علیه وسلم موفق به تاسیس جامعهای اسلامی (در مدینه منوره) گردید، این خبر در مکه پیچید و برای قریش ثابت شد که پیامبر صلی الله علیه وسلم با یثربیان بیعت کرده است و در واکنش به این خبر بر اذیت و آزارشان نسبت به کسانی که در مکه اسلام آورده بودند، افزودند (و این سبب شد تا) رسول خدا صلی الله علیه وسلم به هجرت به مدینه دستور دهد و مسلمانان هجرت را آغاز کردند. این تحولات منجر شد تا قریش در روز ۲۶ صفرِ چهاردهمین سالِ نبوت پیامبر صلی الله علیه وسلم، جلسهای تشکیل دهند و بر کشتن پیامبر صلی الله علیه وسلم اتفاق کنند؛ اما خداوند متعال پیامبرش را بوسیلهی وحی، از این تصمیم آگاه نمود. و اینگونه بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم با سیاست نیکو و حکمت والای خود به علی رضی الله عنه دستور داد تا آن شب را تا صبح در بستر ایشان بخوابد و اینگونه مشرکان با گمان اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در بستر است، منتظر ماندند. آنها از روزنهی در به علی رضی الله عنه نگاه میکردند و چنین بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم (در برابر چشمان آنها) از خانه خارج شد و نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و همراه او مسیر هجرت به مدینه را آغاز نمود[۱۶].
چنین مواضعی خود دلیل روشن و آشکاری بر حکمت، صبر و شجاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم میباشد.
چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم میدانست قریش راه طغیان در پیش گرفته و دعوت را نمیپذیرد، به جستجوی مکانی دیگر به عنوان هستهای مرکزی برای دعوت اسلامی پرداخت و به این هم بسنده نکرد بلکه از آنها پیمان گرفت یار و یاور اسلام باشند و این بیعت در دو پیمان بیعت عقبه اول و دوم منعقد گردید؛ و چون مکانی مرکزی برای دعوت و نیز یاوران دعوت یافت، به اصحاب و یارانش اجازهی هجرت داد و زمانیکه قریش بر علیه ایشان مشغول توطئه بود، از اسباب و راهکارهای مختلف استفاده کرد و در بهرهگیری از اسباب مختلف دریغ نکرد که البته این به معنای ترس و فرار از مرگ نیست بلکه (به معنای) اتخاذ اسباب و استفاده کردن از آنها همراه توکل به خداوند متعال است و این سیاست حکیمانه یکی از ابزار موفقیت دعوت میباشد.
آری، شایسته است که داعیان الی الله نیز چنین باشند زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم امام و پیشوا و الگوی آنان است[۱۷].
[۱]– زاد المعاد (۳/۳۱)؛ والرحیق المختوم، ص۱۲۲؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص۱۳۲؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۳۵).
[۲]– البخاری مع الفتح فی کتاب بدء الخلق، باب إذا قال أحدکم آمین والملائکه فی السماء فوافقت إحداهما الأخرى غفر له ما تقدم من ذنبه (۶/۳۱۲)، (ش: ۳۲۳۱)؛ ومسلم بلفظه فی کتاب الجهاد والسیر، باب ما لقی النبی ج من أذى المشرکین والمنافقین (۳/۱۴۲۰)، (ش: ۱۷۹۵).
[۳]– ابن عبد یالیل بن کلال از بزرگان اهل طائف و ثقیف بود. الفتح (۶/۳۱۵).
[۴]– قرن الثعالب میقات اهل نجد میباشد و بدان قرن المنازل نیز گفته میشود و اکنون به السیل الکبیر معروف است. نگا: الفتح (۶/۱۱۵).
[۵]– البخاری مع الفتح (۶/۳۱۶)؛ والرحیق المختوم، ص۱۲۴٫
[۶]– زاد المعاد، ابن القیم (۳/۳۳).
[۷]– نگا: زاد المعاد (۳/۳۳)؛ وسیره ابن هشام (۲/۲۸)؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۳۷)؛ والرحیق المختوم، ص۱۲۵٫
[۸]– نگا: السیره النبویه دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص۵۸؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص۱۳۴٫
[۹]– مسند احمد (۳/۴۹۲)، (۴/۴۱)؛ و سند آن حسن و برای آن شاهدی نزد ابن حبان (ش: ۱۶۸۳) ذکر شده است؛ (موارد) من حدیث طارق بن عبد الله المحاربی، و حاکم در مستدرک با دو سند، و در مورد سند اول میگوید: (صحیح على شرط الشیخین، رواته کلهم ثقات أثبات)؛ (۱/۱۵).
[۱۰]– زاد المعاد (۳/۴۳،۴۴)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (۲/۱۳۶)؛ والرحیق المختوم، ص۱۲۹؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۴۹)؛ وابن هشام (۲/۳۱).
[۱۱]– التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (۲/۱۳۷)؛ وهذا الحبیب یا محبّ (۲/۱۴۵)؛ والرحیق المختوم، ص۱۳۲؛ وزاد المعاد (۳/۴۵)؛ وسیره ابن هشام (۲/۳۸)؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۴۹).
[۱۲]– زاد المعاد (۳/۴۶، ۴۴)؛ والرحیق المختوم، ص۱۳۹؛ والتاریخ الإسلامی (۲/۱۳۹)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص۱۴۵؛ وسیره ابن هشام (۲/۳۸).
[۱۳]– البخاری مع الفتح، کتاب مناقب الأنصار، باب وفود الأنصار إلى النبی ج فی مکه (۷/۲۱۹)، (ش: ۳۸۹۲)؛ وکتاب الإیمان، باب حدثنا أبو الیمان (۱/۶۴)، (ش: ۱۸).
[۱۴]– مسند احمد (۳/۳۲۲)؛ و بیهقی (۹/۹)؛ و حاکم آنرا روایت کرده و صحیح دانسته است و ذهبی با وی موافقت کرده است (۲/۶۲۴)؛ و اسناد آنرا حافظ در الفتح (۷/۱۱۷) حسن دانسته است.
[۱۵]– سیره ابن هشام (۲/۴۹)؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۵۸)؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (۲/۱۴۲)؛ والرحیق المختوم، ص۱۴۳٫
[۱۶]– سیره ابن هشام (۲/۹۵)؛ والبدایه والنهایه (۳/۱۷۵)؛ وزاد المعاد (۳/۵۴)؛ والسیره النبویه دروس وعبر لمصطفى السباعی، ص۶۱؛ والتاریخ الإسلامی، محمود شاکر (۲/۱۴۸)؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص۱۵۶٫
[۱۷]– نگا: السیره النبویه دروس وعبر، ص۶۸٫
جهت دانلود کتاب کتاب اصول و مبانی دعوت در سیرت اصحاب احمد تالیف سعید بن علی بن وهف القحطانی برروی جلد کتاب کلیک کنید